متولدین مرداد
که به جهان بیاموزید که عشق "شور و نشاط" است و از جهان بیاموزید که عشق "فروتنی" است.
متولدین شهریورکه به جهان بیاموزید که عشق "نیاز" است و از جهان بیاموزید که عشق "کمال" است.
متولدین مهرکه به جهان بیاموزید که عشق "زیبایی" است و از جهان بیاموزید که عشق "هماهنگی" است.
متولدین آبان
که به جهان بیاموزید که عشق "هیجان" است و از جهان بیاموزید که عشق "تسلیم شدن" است.
متولدین آذر
که به جهان بیاموزید که عشق "صمیمیت" است و از جهان بیاموزید که عشق "وفاداری" است.
متولدین دیکه به جهان بیاموزید که عشق "عقلانی" است و از جهان بیاموزید که عشق "از خود گذشتگی" است.
متولدین بهمن
که به جهان بیاموزید که عشق "اغماض" است و از جهان بیاموزید که عشق "یگانگی" است.
متولدین اسفند
که به جهان بیاموزید که عشق "رحم و شفقت" است و از جهان بیاموزید که عشق "همه چیز" است.
لحظه ها زود گذشت
ودوباره تنهایم
در خلوت تنهایی ام سر به سر عکس هایت می گذارم
نازنین!این روزها عکس هایت هم با من لج کرده اند
حضور مبهمت و تصویر گنگ نگاهت
تنها سهم من از توست
ودوباره ملودی تکراری باران
به تنهایی من آسمان می گرید
باران برایمان مجلس ترحیم گرفته است
خط می خورد دو چشم سیاه تو از روزگار من!!!!!!!!!!!
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند گفته بودم مردم اینجا بدند دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست آن عزیزت عهد و پیمانت شکست دیدی ای دل در جهان یک یار نیست هیچکس در زندگی غمخوار نیست دیدی ای دل حرف من بی جا نبود از برای عشق اینجا جا نبود نو بهار عمر را دیدی چه شد؟ زندگی را هیچ فهمیدی چه شد؟ دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست کمترین چیزی که میابی وفاست ای دل اینجا باید از خود گم شوی عاقبت همرنگ این مردم شوی............
گاهی وقتا تو زندگی انقدر خوشحالی که انگار خدا بهت دو تا بال داده و همراه فرشته های اسمونی
گاهی وقتا انقدر مهربون میشی که همه سوارت میشن
گاهی وقتا انقدر عاشقی که دنیا واست میشه بهشت
گاهی وقتا انقدر غمگینی که حتی نای نفس کشیدنم نداری
گاهی وقتا انقدر دلت میگیره که نمیتونی حتی یک کلمه حرف بزنی
گاهی وقتا انقدر خسته ای که حتی نمیتونی چشمات رو باز کنی
گاهی وقتا انقدر کلافه ای که حتی حوصله ی خودتم نداری
گاهی وقتا انقدر عصبی هستی که به زمین و زمان فحش میدی
گاهی وقتا هم انقدر سر درگمی که حتی راه خونت رو گم میکنی
گاهی وقتا.......................................................
اینا همش گاهی وقتاست... ولی همین گاهی وقتا هستن که زندگیت رو میسازن
جلسه محاکمه عشق بود
و قاضی عقل
و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود
یعنی فراموشی
قلب تقاضای عفو عشق را داشت
ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع کرد به طرفداری از عشق
*آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن او را داشتی*
*ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی*
*یا تو ای لب مگر تو نبودی که در آتش بوسه زدن به او می سوختی*
*دستها،پاها و ... با شما هستم حالا چی شده این چنین با او مخالفیدهمه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند
عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند
ولی من متحیرم با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمایت می کنی
قلب نالید : که من بدون وجود عشق دیگر قلب نخواهم بود
و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کارثانیه قبل را تکرار می کنم
و فقط با عشق می توانم یک قلب واقعی با شم
پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم
همین جایی که هستی باش ...
از این خونه بری کیشی ...
تو این خونه خودت شاهی ...
داری سرباز کی میشی ؟
همین جایی که هستی باش ...
عذاب رفتنت کم نیست ...
تو " حوای " کسی میشی ..
که مــــــــن ... می دونم " آدم " نیست ..حوا نیا ... آدم نیست ...